فرهنگ سياسى در نگاه مقام معظم رهبرى (2)

نويسنده: آيت مظفّرى
2 ـ فرهنگ غربى: از نگاه رهبر معظم انقلاب اسلامى، فرهنگ غرب، فرهنگ برنامه‏ريزى براى فساد انسان است، فرهنگ دشمنى و بغض با ارزش‏ها، درخشندگى‏ها و فضيلت‏هاى انسانى است، فرهنگ خداوندان زور و زر و امپراتوران قدرت است، فرهنگ غفلت از ياد خدا و معنويت است، فرهنگ برهنگى، اختلاط و امتزاج بى قيد و شرط زن و مرد است، از ليبراليسم (آزادى‏خواهى)، تنها آزادى صاحبان سرمايه، كارتل‏ها و تراست‏ها را اراده مى‏كند، آزادى مطلق خودش را مى‏خواهد تا هر كار كه بخواهد بكند.
فرهنگ غربى، فرهنگ سلطه است كه ويژگى آن تهى بودن مفاهيم (مانند حقوق بشر، آزادى، مبارزه با تروريسم و... ) از حقيقت و يا تفسير آنها طبق خواست سلطه‏گران است. فرهنگ تمايزطلبى يا امتيازخواهى حاكمان نسبت به مردم است، فرهنگ پذيرش ظلم و ظالم، فرهنگ منيّت، تملّق و تعريف‏هاى دروغ براى نزديك شدن به حاكم است.
از ويژگى‏هاى مهم فرهنگ سياسى غرب، قدرت‏گرايى و به تعبير بهتر، اصالت قدرت است. ايدئولوگ‏ها و تئوريسين‏هاى آمريكايى امروز صريحاً مى‏نويسند و مى‏گويند، حاكميت بر دنيا حق ماست، رهبر انقلاب با نفى و طرد اين نظر، آن را از ديدگاه اسلامى مردود مى‏دانند: چون قدرت سياسى دارم، پس اين حق را دارم، يعنى تفكر اصالت قدرت، در اسلام جايى ندارد.
در دنيا اغلب بازى‏ها، بازى قدرت است. فرهنگ سياسى امروز عالم، فرهنگ قدرت‏گرايى و قدرت‏طلبى است... حكومتها، با قدرت‏طلبى و براى قدرت‏طلبى، حزب‏بازى‏ها با قدرت‏طلبى و براى قدرت‏طلبى، شخصيت دادن‏ها براى مقاصد قدرت‏طلبانه است. علت هم اين است كه از ايمان به خدا، از خضوع در مقابل پروردگار عالم و شناختن قدر خدا خبرى نيست، و ما قدروا اللّه حق قدره.
از نگاه رهبر انقلاب، روح حاكم بر فرهنگ غرب، ماده‏پرستى و دنياطلبى است. در محيط‏هاى اروپايى حتى مسئله حق رأى زنان زمانى مطرح شد كه منافع كمپانى‏هاى اقتصادى ـ سياسى نيازمند آن بود.
معظم‏له در انتقاد از غربيها كه مسلمانان را متحجر و متعصب، كهنه‏پرست و واپس‏گرا مى‏نامند و منظورشان از اصول‏گرايى و بنيادگرايى همين است، مى‏گويند:
خودشان به اين معنا متعصب و متحجّرند. آن جايى كه پاى مسائل مهم براى دنياى غرب پيش بيايد، از هيچ چيز نمى‏گذرند، حاضرند انسان‏هاى زيادى را فدا كنند براى آن چيزى كه جزو اركان و اصول فرهنگ غربى است.
رهبر انقلاب با تأكيد بر پيشرفت‏هاى مادى تمدن غرب، ثروت‏ها، دانش‏ها و اختراعات، يادآور مى‏شوند با وجود اين پيشرفت‏ها، غربيها به معناى انسانى كلمه سعادتمند نيستند، آرامش روحى و عدالت اجتماعى ندارند.
آنان در نظر از تساهل و تسامح سخن مى‏گويند، امّا در عمل سخت متعصب و متحجّرند، شعار آزادى فكر دارند، اما در عمل فرهنگ خود را بر ديگران تحميل مى‏كنند.
كسب دانش مانند آنچه در بحث انرژى هسته‏اى مشاهده مى‏كنيم، آزاد نيست، دانش را مى‏خواهند در انحصار خود بگيرند.
شايان ذكر است كه رهبر معظم انقلاب، چنان كه قبلاً نيز گذشت چنين نيست كه هيچ نكته مثبتى در فرهنگ غرب نبينند و هر نوع تعامل صحيح را رد كنند:
هيچ كس نمى‏تواند بگويد فرهنگ غرب يكسره زشت است، نه، زيبايى هايى هم حتماً دارد... مجموعه‏اى است از خوبى‏ها و بدى‏ها و يك ملت عاقل، يك مجموعه عاقل و خردمند آن خوبيها را مى‏گيرد، به فرهنگ خودش اضافه مى‏كند، فرهنگ خودش را غنى مى‏كند و آن بديها را رد مى‏كند.
به هر روى يكى از عوامل تأثيرگذار در فرهنگ سياسى ايران، فرهنگ غربى است كه فرهنگ اصيل ايرانى، بومى و اسلامى ما را دچار خدشه كرده است، آيت الله خامنه‏اى در اين باره مى‏فرمايند:
بنابر اين ضايع كردند ما را، يعنى من آن چيزى را كه عامل اصلى و آن ميكروب اساسى مى‏بينم براى انحطاط فرهنگى و ضياع فرهنگى خودمان، كه واقعاً ضايع كردند ما را از لحاظ فرهنگى... اولاً: گذشته ما را كه عمده‏اش منبعث از اسلام و جوشيده از اسلام و تعاليم اسلام است آن را به فراموشى دادند و از ياد بردند و دوم اينكه ترتيبات غرب را و سبك غرب را با فرهنگ خود آنها، فرهنگ بومى‏شان، حتى فرهنگ بدوى... عيناً آوردند اينجا براى اينكه اين را تزريق كنند.

انواع فرهنگ سياسى

فرهنگ سياسى را بر اساس نگاه‏هاى مختلف به گونه‏هاى متفاوت مى‏توان تقسيم كرد؛ طبق يك نظر سه نوع فرهنگ سياسى به قرار زير وجود دارد:
1 ـ فرهنگ سياسى مشاركتى (Participant)؛ يعنى فرهنگى كه در آن مردم در امور سياسى جامعه مشاركت فعّالانه‏اى از خود نشان مى‏دهند، نسبت به حق شهروندى خود آگاهند، نظام سياسى خود را قبول دارند، در تصميم‏سازى ايفاى نقش مى‏كنند، در فرايندهاى سياسى مشاركت بالفعل و بالقوه دارند، از مسائل سياسى جامعه آگاهند و مى‏توانند تقاضاى سياسى خود را مطرح ساخته، حمايت سياسى خود را در اختيار رهبران سياسى مورد نظر قرار مى‏دهند.
2 ـ فرهنگ سياسى پيرو (Subject)؛ اين نوع فرهنگ سياسى را اطاعتى يا تبعى نيز مى‏توانيم بناميم. در اين گونه، مردم هر چند خود را شهروند مى‏دانند و نسبت به مسائل سياسى جامعه آگاهى دارند، امّا مشاركت آنان در سياست، انفعالى است، نظام سياسى كشور را خيلى نمى‏پسندند، چندان احساس تكليف سياسى و تعهد نسبت به دخالت در آن ندارند، احساس مى‏كنند قدرت تصميم‏سازى و تأثيرگذارى بر مراكز قدرت ندارند، اطاعت آنان از مقامات حكومتى و مشاركت در انتخابات و فرايند سياسى منفعلانه است.
3. فرهنگ سياسى محدود (Parochial)؛ در جوامعى كه از اين نوع فرهنگ برخوردارند، افراد نسبت به حقوق شهروندى خود آگاه نيستند، نسبت به دخالت در سياست علاقه‏اى ندارند، خود را فاقد كارايى سياسى دانسته، نسبت به مشاركت در نهادهاى سياسى و تصميم‏سازى ناتوان مى‏بينند، اين نوع فرهنگ سياسى را قبيله‏اى نيز مى‏توان نام گذاشت و بيشتر مخصوص جوامع عقب‏مانده سياسى است. افراد اين نوع جوامع در واقع از سياست و حكومت بى‏اطلاع‏اند و تقريباً به طور كامل درگير خانواده، و جوامع محلى خويش‏اند. به افراد داراى اين فرهنگ، كوچك‏انديش (Parochial)مى‏گويند.
از مجموع بيانات آيت الله خامنه‏اى چنين مستفاد مى‏شود كه ايشان در بين انواع فرهنگ سياسى، نوع مشاركتى و فعّال آن را توصيه و ترويج مى‏كنند، بارها در انتخابات مختلف اعم از خبرگان، رياست جمهورى، مجلس و شوراها از آحاد مردم مى‏خواهند كه با حضور آگاهانه و فعّال و با هوشيارى در پاى صندوق‏هاى رأى حاضر شده، نقش والاى خود را در سرنوشت سياسى كشور ايفا كنند. ايشان مشاركت سياسى در انتخابات را حتى در زمانى كه به مرحله دوم نيز كشيده مى‏شود، واجب شرعى و سياسى مى‏دانند:
يك طرز فكر پيشرفته بسيار مدرن و قابل دفاع در نظام اسلامى براى حق رأى مردم و فعاليت‏هاى سياسى وجود دارد... البته فعاليت‏هاى سياسى فقط حق رأى نيست... آزادى‏هاى سياسى، حق رأى دادن، حق انتخاب كردن، حق فعاليت سياسى كردن، حق تلاش‏هاى سياسى كردن، اينها چيزى است كه در جوامع اسلامى از قديم معمول بوده است و اسلام اين را آورده [است].
تأمل در اين سخنان ما را به اين نتيجه مى‏رساند كه در فرهنگ سياسى مشاركتى البته از نوع اسلامى آن كه مد نظر رهبرى است، تنها تكليف مطرح نيست، تا اينكه صرفاً مردم به دليل وجوب شرعى، مشاركت سياسى داشته باشند و به صورت انفعالى وارد جامعه سياسى شوند، بلكه در كنار تكليف، حق نيز مطرح است. مشاركت سياسى حق مردم است، آزادى سياسى در چارچوب اسلامى آن، حق مردم است. آزادى سياسى از نظر رهبر انقلاب اسلامى به طور خلاصه بدين معناست كه افراد جامعه اسلامى در تكوين و همچنين هدايت نظام سياسى جامعه داراى نقش و اثر باشند.
ايشان در ديدار با جوانان اصفهان از آنان مى‏خواهند كه آزادى را از مطالبات هميشگى خود بدانند:
آزادى اسلامى را با همان مفهوم بسيار والاى اسلامى كه دارد چه آزادى فردى، چه آزادى اجتماعى و سياسى، چه آزادى معنوى و روحى، اين را جزو خواست‏هاى هميشگى خودشان بدانند.
معظم‏له ريشه و منشأ فرهنگ سياسى مشاركتى در حكومت اسلامى را در چهار عامل زير معرفى مى‏كنند:
1 ـ آيات قرآن كريم
2 ـ روايات و از جمله نامه امام على(ع) به مالك اشتر
3 ـ روش حكومت در صدر اسلام
4 ـ توصيه‏هاى مسلمانان دوره اول اسلام و عمل آنها با توده‏هاى مردم مسلمان و حتى غير مسلمان.
فرهنگ سياسى مشاركتى در نظر معظم له ويژگى يك جامعه زنده است. به تعبير ايشان؛ در يك جامعه زنده همه موظفند به تلاش سياسى و البته تلاش سياسى غير از سياست‏زدگى و سياست‏بازى است. تلاش سياسى يعنى آگاه شدن از جريان كنونى جامعه و خطراتى كه آن را تهديد مى‏كند، مشخص كردن جبهه دوست و جبهه دشمن و گرفتن موضع مناسب در قبال آنها.
ايشان يادآور مى‏شوند كه جهت‏گيرى فرهنگ سياسى مشاركتى و اقدام به فعاليت سياسى حتماً عليه دولت و مسئولان و نظام نيست، فعاليت سياسى با بد گفتن، فحاشى و اهانت به اين و آن حاصل نمى‏شود؛ اين [شيوه] نوعى تقلب و سياسى‏كارى است.
با اين تذكر اخلاق در متن فرهنگ سياسى مشاركتى از نوع اسلامى جايگاه والايى پيدا مى‏كند كه در تضاد با فرهنگ مشاركتى سكولار قرار دارد.
رهبر معظم انقلاب قدرت واقعى را نهفته در فرهنگ سياسى مشاركتى با توجه به ابعاد معرفتى، گرايشى و عملى آن مى‏دانند:
قدرت واقعى، عبارت است از قدرت ملتى كه؛
اولا؛ آگاه باشد پيرامون او چه مى‏گذرد.
ثانياً؛ به حق و راه خود ايمان داشته باشد.
ثالثاً: تصميم بگيرد كه اين راه را ادامه دهد.
اگر ملتى اين سه خصوصيت را داشت، هيچ قدرتى در دنيا از او قوى‏تر نيست.
با توجه به مباحث ياد شده، روشن مى‏شود كه آيت الله خامنه‏اى فرهنگ سياسى تبعى يا انفعالى را رد مى‏كنند، اينكه حاكمان خود را ارباب مردم بدانند، از آنان فقط اطاعت بى‏چون و چرا طلب كنند و حقى براى مردم در حاكميت قائل نباشند يا مردم خود را يكسره تابع و مطيع قدرت بدانند، در اظهار نظر سياسى و تحليل‏ها برخورد سردى از خود نشان دهند، علاقه چندانى به فعاليت سياسى نداشته باشند، اسلام يا دين‏را جداى از سياست فرض كنند، در تصميم‏سازى‏هاى مسئولان نقش منفعلانه داشته باشند و يا كنار بكشند، از نظر فرهنگ سياسى اسلامى پذيرفته نيست. اين نوع فرهنگ در نظام‏هاى استبدادى و طاغوتى ترويج مى‏شود، رهبر معظم انقلاب در طرد اين فرهنگ با اشاره به قبل از انقلاب اسلامى مى‏فرمايد:
مردم به عنوان صاحبان اصلى كشور مطلقا مطرح نبودند. در اين ملك بزرگ، يك ناصرالدين شاهى حكومت مى‏كرده كه او همه آحاد اين مردم را نوكران خويش مى‏دانسته؛ اعم از نوكران رسمى‏اش كه از صدر اعظمش گرفته تا وزراء... آحاد مردم هم كه رعيتشان بودند... {اين} سياست و عقليت حاكم، ذهينّت حاكم بر كل كشور بوده، قرن‏هاى متمادى ملت نقشى نداشتند.
در جاى ديگر بيان مى‏كنند:
ما از منجلاب يك فرهنگ طاغوتى خارج شديم، ما ساليان درازى بلكه قرن‏هاى متمادى نسل در نسل هر چه نگاه كرديم، انحصارطلبى در مسئوليت‏هاى اجتماعى را ديديم و مسئوليت اجتماعى را به معناى فقط پايگاهى براى قدرت مشاهده كرديم.
ايشان اين فرهنگ را، فرهنگ اسارت انسان و عبوديت انسان در برابر انسان معرفى مى‏كند. فرهنگى جاهلى كه اسلام آن را قبول ندارد:
اميرالمؤمنين(ع) دارد به آنها يك حق بزرگى را يادآورى مى‏كند، يعنى به آنها مى‏فهماندكه امرا و فرمانروايان شما نه حق تحكّم و تفرعن بر شما دارند و نه حق گرفتن چيزى از اموال شما را دارند.
رهبر انقلاب اسلامى چنانكه گذشت هم فرهنگ سياسى اطاعتى ترويج شده از سوى نظام‏هاى شاهنشاهى، طاغوتى و استبدادى را نفى مى‏كند و هم با توصيه‏ها و تشويق‏ها به حضور آحاد مردم در صحنه سياست و نقش‏آفرينى در اركان حكومت، از آنان مى‏خواهد در خلاف جهت فرهنگ سياسى اطاعتى اقدام كنند. همچنين فرهنگ سياسى محدود يا قومى نيز مردود است، چون فرهنگى بسته، جامد، كوته‏نظر و مخصوص جوامع عقب‏مانده است، مردم در آن فاقد آگاهى سياسى لازم‏اند و بيشتر سرگرم مسائل خانوادگى، قبيله‏اى، قومى و محلى خود هستند. معظم له فرهنگ سياسى خانى، قلدرمآبى، قبيله‏اى و فرهنگ سياسى بسته و متحجر را نفى و طرد مى‏كنند.
از نظر ايشان آگاهى و فهم سياسى براى يك ملت ضرورى است، مردم بايد قدرت تحليل سياسى داشته و به حقوق خود واقف باشند، دشمن‏شناس بوده، در سرنوشت سياسى جامعه دخالت فعّال داشته باشند، در ابعاد فرهنگ سياسى مشاركتى از نظر دانش و بينش سياسى، گرايش‏ها و فعاليت‏هاى سياسى به جايگاه والاى خود دست يابند، شاخص‏هاى فرهنگ سياسى اسلامى را وجهه همّت خود قرار دهند.

ابعاد فرهنگ سياسى

فرهنگ سياسى در سه بعد آگاهى يا فهم سياسى، گرايش و تمايلات و اقدام عملى يا مشاركت مطرح است. رهبر معظم انقلاب اسلامى به خوبى درباره هر سه بعد فرهنگ سياسى نظر خود را بيان كرده‏اند كه به اختصار بيان مى‏شود:
الف ـ آگاهى، فهم و تحليل سياسى؛ آيت الله خامنه‏اى بر ضرورت كسب دانش و بينش سياسى و تحليل حوادث از سوى مردم بسيار تأكيد داشته‏اند، ايشان بويژه تأثير اين بعد از فرهنگ سياسى را درباره وقايع دوران حكومت امام على(ع)، امام حسن مجتبى(ع) و حادثه كربلا به خوبى روشن مى‏كنند.
به عنوان نمونه درباره وقايع نهضت امام حسين(ع) مى‏فرمايند:
عوام كوفه تا ديدند يك نفرى با اسب و تجهيزات و اينها آمد، صورت خود را هم بسته، فكر كردند امام حسين(ع) است. رفتند گفتند: السلام عليك يابن رسول اللّه‏. خاصيت آدم عامى اينجورى است. آدمى كه اهل تحليل نيست، منتظر تحقيق نمى‏شود تا ديد يك نفرى با اسب و تجهيزات وارد شده، بدون اين كه يك كلمه حرف با او زده باشند، يكى مى‏گويد اين امام حسين(ع) است، همه مى‏گويند امام حسين(ع)، امام حسين(ع) و بنا مى‏كنند سلام كردن و احترام كردن.
بر اين اساس رهبر انقلاب بويژه درباره نقش مهم بصيرت سياسى و فقدان آن در تحولات تاريخى تأكيد مى‏كنند و در فرهنگ سياسى اسلامى بعد بصيرت سياسى، قوه فهم و تحليل مسائل از نظر ايشان بسيار اهميت دارد، زيرا عمل بدون شناخت، حركت در بيراهه است و سرعت عمل، بيش از پيش انسان را از حقيقت دور مى‏كند:
العامل على غير بصيرة كالسائر على غير طريق، فلا تزيده سرعة السير الاّ بُعدا.
آيت اللّه‏ خامنه‏اى آگاهى و تحليل سياسى را براى مردم چون آب و هوا ضرروى مى‏دانند و نيز اين كه مردم بايد به حقوقشان واقف باشند:
اسلام مى‏گويد مردم بايد به حقوق خود واقف باشند. اميرالمؤمنين به هوشيار كردن مردم و آگاه ساختن آنها نسبت به حقوقشان اصرار عجيبى داشت.
رهبر انقلاب اصولاً يكى از ويژگى‏هاى مهم يك نظام سياسى مردمى و تفاوت آن را نظام ديكتاتورى ـ ديكتاتورى با شمشير، نظامى گرى و استبداد و يا با حاكميت سرمايه ـ در همين بعد از فرهنگ سياسى يعنى آگاهى و فهم سياسى بر مى‏شمرند.
ب ـ گرايش سياسى: در اين بعد از فرهنگ سياسى و علاقه به فعاليت‏هاى سياسى و مهم‏تر از آن جهت‏گيرى و تعيين خط مشى سياسى مهم است.
نگاه مثبت يا منفى نسبت به سياست و دخالت در آن، مهم شمردن حرفه سياست در اين بخش از فرهنگ سياسى متجلّى است.
رهبر معظم انقلاب، بر ضرورت جهت‏گيرى سياسى و تعيين خط مشى تأكيد كرده‏اند، شناخت جبهه خودى از غير خودى و در نتيجه گرايش و فعاليت در جبهه خودى، گرايش منفى نسبت به دشمن اسلام و كشور، روحيه استكبار ستيزى و خلاصه اينكه بدانيم در چه خطى كار مى‏كنيم:
بايستى به روشنى جهت و ماهيت كار خودتان را و حركت خودتان را بدانيد... بايد بدانيد كه در چه خطى داريد كار مى‏كنيد و چرا داريد كار مى‏كنيد.
ج ـ مشاركت سياسى: تجلّى عملى فرهنگ سياسى، در مشاركت سياسى است. دخالت در سرنوشت سياسى جامعه، تصميم سازى، نقش آفرينى در فرآيند سياسى كشور و حضور در صحنه، اين بُعد از فرهنگ سياسى را نشان مى‏دهد. شايد بتوان گفت مهم‏ترين شاخص فرهنگ سياسى از اين جهت، انتخابات است. حضرت آيت اللّه‏ خامنه‏اى بارها بر لزوم و حتى وجوب شركت آحاد مردم در انتخابات مختلف اعم از مجلس شوراى اسلامى، شهر و روستا، رياست جمهورى و مجلس خبرگان رهبرى سخن گفته‏اند. ايشان حضور مردم را موجب يأس و نابودى دشمن، استحكام اقتدار ملى و پشتوانه استمرار انقلاب اسلامى مى‏دانند.
رهبر انقلاب اين تصور را كه حكومت‏هاى مردمى لزوما غير از حكومت الهى و اسلامى‏اند، خطا دانسته، يكى از جلوه‏هاى مردمى بودن حكومت را در همين مشاركت سياسى مى‏بينند يعنى اين كه مردم در اداره حكومت و تشكيل حكومت، تعيين حاكم و تعيين رژيم نقش اساسى داشته باشند.
ايشان انتخابات را مظهر حضور مردم و آزادى ملّت در انتخاب سرنوشت خود معرفى مى‏كنند و شركت در آن را يك واجب شرعى مى‏دانند كه به يك مورد به عنوان نمونه اشاره مى‏شود:
شركت در انتخابات خبرگان را مثل يك واجب شرعى، واجب و لازم بشمريد و تمام آحاد ملت كه مشمول اين شرايط هستند در انتخابات شركت كنند.

نقش انقلاب اسلامى ايران در فرهنگ سياسى

از منظر آيت اللّه‏ خامنه‏اى، انقلاب اسلامى ايران در سه سطح تأثير بسزايى را در فرهنگ سياسى بر جاى گذاشته است كه به اختصار بيان مى‏كنيم:
1 ـ سطح ملى: در اين سطح انقلاب اسلامى، نقش مهمى داشته است كه به بعضى از آنها اشاره مى‏شود:
اوّل: انقلاب اسلامى سخن تازه‏اى را با عنوان حكومت اسلامى مطرح كرد كه بر خلاف فرهنگ سياسى غربى، نظام ليبرال دموكراسى اروپايى را الگو نمى‏كرد، بلكه از نظام جديدى سخن مى‏گفت.
دوّم: آزادى، استقلال، ضديت با استبداد و استعمار را ترويج كرده، روح مبارزه و تلاش براى آينده بهتر را در مردم زنده كرد و مهم‏تر آنكه انسان‏ها را كه در رژيم استبداد شاهنشاهى بى‏قدر و ارزش شده بودند به ارزش خود آگاه كرد.
سوّم: در تضاد با فرهنگ سياسى طاغوتى و استعمارى غرب كه تلاش مى‏كردند تا از ملّت ايران موجودى حقير، مطيع، دست نشانده و ضعيف بسازند، آنان را عزيز، انقلابى، مستقل و قوى بار آورد.
چهارم: بر خلاف فرهنگ سياسى استبدادى و غربى، روحيه و فرهنگ بسيجى و مهم‏تر از آن جهادى را در ملّت ايران زنده و تقويت كرد، فرهنگ جهادى در همه عرصه‏ها و صحنه‏ها اعم از اقتصادى، سياسى، فرهنگى، نظامى و اجتماعى.
پنجم: كامجويى مقامات و وابستگان آنها از قدرت را نفى نموده، با استئثار در قدرت، خويشاوندگرايى و باندبازى به شدت مخالفت كرد.
2 ـ جهان اسلام؛ تأثير انقلاب اسلامى در فرهنگ سياسى جهان اسلام را از جمله در «بيدارى دنياى اسلام» مى‏توان نشان داد، به تعبير رهبر معظم انقلاب ادبيات و فرهنگ انقلاب اسلامى در فضاى عمومى زندگى ملّتهاى مسلمان و عرب به طور كامل رسوخ و نفوذ كرده است.
علاوه بر اين، انقلاب اسلامى، در فرهنگ سياسى جهان اسلام مفاهيم مهمى چون ضديت با استكبار، ضديت با تسلط دنياى كفر بر اسلام و ضديت با وابستگى سياسى و اقتصادى را زنده كرده است.
احياى فرهنگ سياسى مبتنى بر قرآن، نفى سكولاريزم و مهم‏تر از همه ضرورت بازگشت به اسلام ناب محمدى(ص) در دنياى اسلام نشانگر تأثير سازنده انقلاب اسلامى در فرهنگ سياسى جهان اسلام است.
3 ـ سطح بين‏الملل: رهبر انقلاب معتقدند كه انقلاب و نظام جمهورى اسلامى، اجزاى فرهنگ سياسى رايج بين قدرتمندان عالم را زير سئوال برده است، به گونه‏اى كه فرهنگ ما، فرهنگى مغاير با آن فرهنگهاست، كما اين كه وضع حكومت و قدرت سياسى و رابطه آن قدرت با مردم و پيوند بين آنها در دو فرهنگ متفاوت است.
برخلاف فرهنگ سياسى غربى، انقلاب اسلامى طرفدارى و دفاع از جنبش همه مستضعفان عالم در مقابل مستكبران و قيام به حق سياهان را در سطح بين الملل مطرح كرده است.
زير سؤال بردن شاخص‏هاى فرهنگ سياسى غرب در سطح بين المللى از جمله اصالت قدرت، مادى گرايى، دنيا پرستى، حزب بازى، سلطه‏طلبى، نفى معنويت، جدايى دين از سياست، جدايى اخلاق و عرفان از سياست، ليبراليزم، اومانيزم و امتيازطلبى طبقات سرمايه‏دار را نيز مى‏توان از تأثيرات انقلاب اسلامى در فرهنگ سياسى در سطح بين‏الملل ذكر كرد.
منبع: فصلنامه حصون